وبلاگ حقوقی انور فردپیاده
| ||
|
طلاق عاطفی سیدمحسن حسینیطاها: سکوت و بیتفاوتی فضای خانه را پر میکند و «هم اتاقی» جای «همسری» را میگیرد. حرفی برای گفتن و شوری برای ادامه زندگی نیست اما شاید باورهای غلط فرهنگی، فشارهای اقتصادی و ترس از تنها ماندن، انسان را در جریان زندگی وادار به ادامه میکند؛ این همان طلاق عاطفی است. دکتر داور شیخاوندی، استاد دانشگاه تهران و جامعهشناس با ما از این پدیده ناخوشایند سخن میگوید. پیش از پاسخ به پرسش، نخست باید در چیستی خود عنوان طلاق عاطفی سخن گفت. طلاق عاطفی عبارت از یک وضعیت یا طرز تلقی است بین زن و شوهر رسمی که روابط ایشان دچار اختلال شده، سرمایه عاطفی- بین شخصی آنان به حالت انفعالی درآمده و سپس به فقر عاطفی میل میکند و پیوند همسری و همسراییشان به گسست، جدا سری و بالاخره به طلاق عاطفی میانجامد. با این تعریف به نشانهشناسی طلاق عاطفی میتوان پی برد؛ بدین معنی که هم اتاقی جای خود را به تک اتاقی میدهد. سخنهای بین زن و شوهر کوتاه میشود و چه بسا به مکاتبه و مبادله یادداشتهای کوتاه منجر میشود. در میان غریبهها میکوشند به موضع مهربانانهای تظاهر کنند ولی در خلوت، هر یک در عالم بیکسی به سر میبرند. احساس عاطفی هم گرایی جای خود را به دگرگرایی- اگر نگوییم به گریز و سکوت و ارتباطی غمزده- میدهد. طلاق عاطفی معمولا تدریجی است و در پی ناکامیهای مکرر و عدمارضای خواستههای روانی، مالی، فرهنگی و… خودنمایی میکند. ولی در موارد نادری نیز، انگ یا برچسب ناروای ناموسی بهویژه نسبت دادن روابط جنسی خارج از زناشویی به یکدیگر میتواند سریعا ریشههای علایق مهربانانه را در دلها به احساسهای قهرآمیز و خصمانه تبدیل کند. در چنین حالی اغلب، طرفین کنترل خود را از دست میدهند و ممکن است به پرخاش و خشونت بپردازند ولی اگر زن و شوهر همراه پدر و مادر و دیگران زندگی کنند و توان خویشتنداری داشته باشند، خشم خود را درون میریزند، فشارهای زیادی را تحمل میکنند و میکوشند از نظر فضایی و مکانی از هم دوری جویند و از نظر عاطفی نیز بیتفاوت باشند. عوامل مؤثر بر طلاق عاطفی را میتوان همانند طیفی تلقی کرد که برحسب افراد، فرهنگ، خویشاوندی و حال و منش ممکن است با کمرنگی و پررنگی خودنمایی کند؛ عدمتفاهم و ارتباطات خانوادگی برحسب اقشار و گرایش به طیف سنتی و مدرن ممکن است متفاوت باشد. برای برخی که تجربه آشنایی پیشین با راز و رمز روابط نخستین را ندارند و در پی خواستگاری سریع در سنین جوانی، بدون شناخت کافی از یکدیگر، پیوند زناشویی میبندند ممکن است عروسی سفیدشان در نخستین روزهای زندگی به سیاهی تمام عیار بینجامد و عروس بهجای مهر عاشقانه در پی ندانمکاری داماد، با توجه به پیشزمینههای تربیتی مردگریزی حاکم بر فرهنگ ما و استرسهای ناشی از تشریفات پیش و پس از آیین ازدواج، عروسی را دچار کابوسی کند که در روزها، ماهها و سالهای بعد خود را نشان دهد و در پی این وضع زمینه طلاق عاطفی فراهم میشود. برای عدهای دیگر وضعیت مالی، خیلی مهم و اغلب تعیینکننده است. در ازدواج سنتی بین خانواده، در شبکه خویشاوندی عروس و داماد از بدو کودکی با هم بزرگ میشوند و هر یک حد توقعات خود را میشناسند. در ازدواج درون شهری با غریبهها در آغاز هر دو طرف اغلب تصویری غیرواقعی از خود بروز میدهند و پس از ازدواج هر دو طرف درمییابند که واقعیت جنسی، جسمی، روانی، عاطفی، مالی و فرهنگی همسرشان بر خلاف تصورات پیش از ازدواج است. چنین وضعی پیش از طلاق رسمی یک دوره فرسایش سرمایه عاطفی را سبب میشود که در نهایت به فقر عاطفی منجر شده و به شکل طلاق عاطفی خودنمایی میکند. در جامعه شهری ما فقر مالی پیوند تنگاتنگی با طلاق عاطفی و طلاق رسمی دارد. مردانی که استطاعت پرداخت مهریه را ندارند و زنانی که صاحب فرزند بوده و فاقد پشتوانه حمایتی هستند و امکان تامین معاش خود را ندارند ناچار میشوند با وضعیت موجود سازگاری کنند و به رغم بیمهری و بیتوجهی شوهر، به سقف مشترک زناشویی در کنار فرزندان تن دهند. برای اینان بودن در کنار شوهر اسمی بهتر از عوارض بیشوهری در جامعه است. ارزیابی فقر عاطفی و نتیجه آن طلاق عاطفی بهعلت خویشتنداری زنان و مردان، جزو اسرار مگو محسوب میشود. پژوهش اندک مقدماتیای که در سالهای اخیر انجام گرفته دادههای مقتضی را در اختیار پژوهشگران قرار نمیدهد. ناظران علاقهمند به این موضوع به گفتن تعداد بسیار زیاد بسنده میکنند. میتوان حدس زد که تعداد طلاق عاطفی اگر از تعداد طلاق رسمی بیشتر نباشد کمتر نیست. اما در بسیاری از مواقع طلاق عاطفی طی گذشت زمان میتواند به آشتی عاطفی یا نوسازی سرمایه عاطفی نیز منجر شود، به شرطی که وضع مالی و رفاهی خانواده بهبود یابد. اگر متوسط طلاقهای رسمی کشور را در مقایسه با تعداد ازدواج، ۱۳ طلاق برحسب ۱۰۰ ازدواج بپذیریم در بهترین شرایط متوسط طلاق عاطفی سالانه به نسبت ازدواج سالانه حداقل بین ۱۵تا۲۰ مورد برحسب کلانشهرها و شهرها نوسان خواهد داشت. عدمابراز آشکار مهر بین زوجین در حضور دیگران بهویژه فرزندان سابقه فرهنگی دیرینهای در خاورمیانه دارد. خویشتنداری در مهرورزی یکی از جلوههای جوامع مبتنی بر سلطه مردانه است. این پدیده تنها در جامعه ما نیست از ژاپن تا آمریکای لاتین در روابط خانوادگی همین وضع صادق است. بهرغم اشعار لطیف عاشقانه در ادبیات، ما مردان بهویژه مردان سنتی دهههای گذشته «دوستت دارم» را کمتر به زبان میآوریم. در مورد فرزندان قبلا اشاره کردهام که بروز عاطفه تابعی از شرایط فرهنگی و آموختن آن در جریان تربیت است. بروز عاطفه الزاما همیشه کلامی نیست و فقر عاطفی منجر به طلاق عاطفی شده و فرزندان نیز خشونت ناشی از آن را دوام میبخشند مگر اینکه شرایط زیستی آنان دگرگونی بنیادی یابد. در شرایط کنونی بیعاطفگی بهگونههای متعدد بهویژه از راه رسانهها، بهصورت انواع پرخاشگری به کنج خلوت مردم صادر میشود و فقر عاطفی را تشدید و زمینههای خشونتی را تقویت میکند. برای پیشگیری از طلاق عاطفی که نتیجه فقر عاطفی ناشی از فرسایش سرمایه عاطفی است باید تمهیدات عدیدهای در ابعاد متکثری فراهم آید. نخست اینکه باید در نهادهای مدنی اعتماد و عاطفه مثبت را از طریق رسانهها بر انگیخت و امنیت جانی، مالی، فرهنگی و تربیتی را ارتقا داد و فقر مالی و فرهنگی و فضای زیستی برون و درون خانه را بهبود بخشید. رسانهها بهجای نمایش دادن تنشهای خانوادگی، الگوهای سازش، گذشت و خویشتنداری بهجای رقابت، رفاقت، عدالت و مفاهمه را به اندرون خلوتگاه غمزده مردم صادر کنند و آنجا را به خرمسرای فرحانگیز و شادیبخش تبدیل کنند. ایجاد مراکز مشاوره مجانی خانواده در محلات میتواند تنشهای درون سرایی را پیشاپیش تخفیف دهد و از رسیدن به حد طلاق عاطفی پیشگیری کند. نظرات شما عزیزان:
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |